"چهار درس برای ازدواج شادتر"
درس اول: کنترل بیرونی میتواند ازدواج را نابود کند.
صرفنظر از اینکه زوجین ناراضی چه کسانی هستند نکات اصلی آموزش ما سه اصل زیر میباشد:
نخست آنکه همه زوجینی که درجستجوی کمک برمیآیند، زندگی شویی ناخرسندی دارند.
دوم: در یک زندگی شویی غیر رضایتبخش –تقریبا در همه موارد- هر یک از زوجین دیگری را مسئول و مقصر ناشادمانی خود میدانند.
سوم: هر یک از همسران، از روانشناسی رایج که به آن روانشناسی کنترل بیرونی میگوییم، استفاده میکنند. در روانشناسی کنترل بیرونی افراد همیشه میدانند که چه چیزی برای دیگران درست است و چون همیشه میدانند چه چیزی به صلاح دیگران است، احساس میکنند که باید دیگران را وادار به انجام رفتارهایی بکنند که آنها میخواهند. در اغلب زوجین و در فرهنگهای مختلف، روانشناسی اجبار به محض پایان یافتن شیفتگی و دلباختگی میان همسران، مورد استفاده قرار می گیرند.
"درس دوم: ما همه رفتارمان را خود انتخاب میکنیم"
وقتی از زن و شوهرها می پرسیم که کدام رفتار میتواند شما را کنترل کند، پاسخ میدهند:" من هرگز شروع نمیکنم، او مرا عصبی میکند، خب من چه میتوانم بکنم". در این درس شما تئوری انتخاب را یاد خواهید گرفت تا به این سئوال پاسخ دهید: چه کسی میتواند شما را کنترل کند؟
"درس سوم: هرگز از عادتهای مخرب استفاده نکنید"
عادتهای مخربی در رفتارهای کنترل بیرونی وجود دارد که اگر شما و همسرتان در زندگی شویی بیشتر و بیشتر بکار میبندید در سراشیبی زندگی شویی قرار میگیرید.
"درس چهارم: با دنیای مطلوب یکدیگر آشنا شوید"
"درس پنجم: رفتار کلی را درک کنید"
برای درک بهتر مفهوم رفتار کلی، خودتان را مانند ماشینی تصور کنید که در حال حرکت در یک بزرگراه هستید. موتور ماشین، نیازهای اساسی شماست. چرخهای جلویی اتومبیل، همانند تفکر و عمل اند. چرخهای عقب نیز که در حرکت اتومبیل نقش دارند
سن لجبازی در کودکان:
لجبازی جزو رشد طبیعی کودک است و استثنا بردار هم نیست.گاهی والدین گله مند هستند که بچه نیم وجبی تو روی من می ایسته. ولی فراموش نکنیم، این ایستادگی در مقابل والدین نیست.
معمولا لجبازی از ۲ سالگی شروع می شود و در حدود ۳ تا ۴ سالگی به اوج خود می رسد و در حدود ۶ سالگی نیز کاهش می یابد
در واقع بچه ها از ۲ تا ۳ سالگی می خواهند خود را ثابت کنند و به استقلال برسند و همین را والدین لجبازی می نامند.
به کودکان فرصت دهید از ۲ تا ۷ سالگی که سن شکوفایی خلاقیت آنان است راهی را برای انجام کارشان پیدا کنند و عجولانه با آن ها برخورد نکنید.
تکنیک هایی برای تربیت_فرزندانم
وقتی کودک اشتباه کرد، بایستی با لحن قاطع با او صحبت کرد:
به سمت او بروید و از همان جا که ایستاده اید بر سرش فریاد نزنید.
خم شوید به اندازه ای که همقد او شوید.
مستقیم در چشمهایش نگاه کنید.
اگر خواست رویش را برگرداند، دستهایش را بگیرید و به او بگویید: "لطفا به من نگاه کن"
باید دو لحن شما اثری از خشونت و تهدید نباشد.
به آرامی بگویید که چه خطایی کرده: " اجازه نداری کسی رو بزنی ازت میخوام که اینکار و تکرار نکنی"
بدانید که گاهی صدای آرام و قاطع برای کودک کافی است.
به کودک برچسب نزنید: "بچه بد"
به بچه نگویید دیگه دوستت ندارم به جای آن بگویید کاری که کردی رو دوست ندارم
عوامل مخاطرهآمیز کودکان و نوجوانان در خانواده چیست؟
سبک فرزندپروری نادرست، اختلافات، نزاع و نابهسامانی در خانواده، سبک زندگی نامناسب خانواده و سابقه رفتارهای پرخطر در خانواده.
چگونه میتوانیم از کودکان و نوجوانان مراقبت کنیم؟
مهارتهای خودمراقبتی را به آنها آموزش دهیم، خطراتی که آنها را تهدید میکند بشناسیم، عوامل مخاطرهآمیز و تهدیدکننده آنها را کنترل و کاهش دهیم. زمینههای بهداشت و سلامت روان آنها را تقویت کنیم و تابآوری آنها در رویدادهای ناگوار و شرایط مخاطرهآمیز را افزایش دهیم.
چه مهارتهایی را باید به فرزندانمان بیاموزیم؟
1.مهارتهای شخصی که عبارتند از: شناخت مسئله، تصمیمگیری، خودکنترلی، رفتارها و عادتهای سالم، شناخت عواطف و احساسات، قضاوتهای درست و مناسب و عزت نفس.
2.مهارتهای مواجهه موثر که عبارتند از: مدیریت استرس، مقابله با ناامیدی، مقابله با شکست، درخواست کمک، سازگاری و انعطاف پذیری و فایق آمدن بر مشکلات و موانع.
3.مهارتهای اجتماعی که عبارتند از: رشد مهارتهای ارتباطی خوب، در نظر گرفتن و توجه به دیدگاههای دیگران، همکاری و مشارکت با دیگران، مقاومت در برابر فشار همسالان، دوستیابی مناسب و حفظ دوستان خوب و مهارت نه گفتن.
4. مهارتهای شناخت خطر که عبارتند از: شناخت خطرات و مخاطرات تهدید کننده، شناخت زیانهای دخانیات، شناخت نقش رسانهها در گرایش به رفتارهای پرخطر، شناخت تأثیر رفتارهای پرخطر بر آینده و بر خانواده.
شخصیت دیگر خود را بشناس
✍️ زندگی هرکس از گذشته خیلی دور شروع میشود. کودکی، دوران نافذ و مهمی است.
بههمین دلیل، بخش قابل توجهی از وجود ما را کودک درون کنترل میکند.
این کودک در جریان رشد، سرکوب میشود، طوریکه در نوجوانی میگوییم: «وقتی بچه بودم، مثل بچهها حرف میزدم، مسائل را مثل بچهها میفهمیدم و مثل بچهها فکر میکردم. اما حالا بزرگ شدهام و باید کارهای بچگانه را کنار بگذارم.»
اما باید گوشزد کنم که این حرفها در سطح هشیاری مطرح میشوند و ماجرای ناهشیاری چیز دیگری است.
قضیه مثل آن است که مسئلهها را در کشوی میز بگذاریم ولی گذاشتن مسئلهها در کشوی میز به معنای از بین رفتن آنها نیست.
پس کودکانی که وجود آنها را انکار کردیم و نمیخواهیم دربارهی آنها چیزی بدانیم، در ذهن ناهشیار باقی میمانند.
ما نمیخواهیم از تصمیمها، احساسات و ترسهای آنها باخبر شویم، ولی بخواهیم یا نخواهیم، آنها بر ما تاثیر میگذارند چون همچنان مجبوریم به آنها گوش دهیم.
اگر به حرفشان گوش ندهیم و به قدر کافی به آنها توجه نکنیم میتوانند در درون ما خرابکاری کنند و باعث تنبه و آزار شوند.
این کودکان، شکلهای مختلفی دارند.
شخصیتهای دیگر خود را کشف کنید
#جان_روئن
درباره این سایت